خدا کجا است؟
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستاني بنيسي ـ رضوان الله تعالي عليه. ـ در کتاب «هميان بِنيسي يا تاريخ گوياي گذشته» نوشتهاند:
معلّمى، يکى از شاگردانش را خيلي دوست داشت. شاگردان ديگر او به آن شاگرد حسادت کردند. معلّم خواست لياقت آن شاگرد را به آنان نشان دهد؛ براي همين به هر کدام از آنان، يک مرغ داد و گفت: «در جايي که هيچ کس نبيند، سر مرغ را ببُريد و فردا برايم بياوريد.»
هر يک از شاگردان، سر مرغي را که گرفته بود، در گوشهي پنهانى بريد و آورد؛ ولي آن شاگرد، مرغ را زنده آورد و گفت: «جايى را پيدا نکردم که خدا در آنجا نباشد و نبيند.»
همهي شاگردان به بصيرت و دانايياش پى بردند و معلّمش به او آفرين گفت.
مشاهدهي داستانهاي ديگر اين کتاب، از راه لينک زير در وبگاه بِنيسيها: http://benisiha.ir/2019/05/153/ .
کانال بِنيسيها (عالم عارف: حضرت استاد بنيسي؛ و فرزندشان: حاجآقا بنيسي) در پيامرسانهاي ايتا، اينستاگرام، روبيکا و سروش: @benisiha_ir.
درباره این سایت